ورود کاربران

حاضرین در سایت

ما 27 مهمان و بدون عضو آنلاین داریم

خوش آمدید به وبسایت تخصصی ISI20 ++ ++ نکات آموزنده: ++ خواندن انسان را کامل مي‌کند؛ سخنراني او را مي‌سازد و نوشتن به او دقت مي‌آموزد. ++ ++ کارگاه کاربردی مقاله نویسی ISI در 09 اسفند ماه 1398 برگزار می شود. جهت ثبت نام کافیست نام و نام خانوادگی خود را به شماره همراه 09190735916 پیامکٰ یا واتساپ و یا تلگرام نمایید. "" ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 15 شهریور و 05 و 26 مهر , 03 و 24 آبانٰ، 02 اسفند ماه 1397 و 12 اردیبهشت 1398 در دانشگاه تهران با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 09 اسفند و 16 اسفند 1397 و 18 مهرماه و 02 آبان ماه 1398 ماه در دانشگاه علم و صنعت با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 22 تیرماه 1397 در دانشگاه بقیه الله العظم با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 18 اسفند 1396 در شهر زیبای رشت با تدریس دکتر مهدی عشقی در مرکز جامع روانشناسی استان گیلان برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 01 آذرماه 1396 در شهر زیبای تبریز با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 26 مهرماه 1396 با تدریس دکتر مهدی عشقی در شهر زیبای الیگودرز دانشگاه آزاد اسلامی واحد الیگودرز، استان لرستان برگزار شد. ++ ++ بیست و پنجمین دوره کارگاه پروپوزال نویسی و پایان نامه نویسی استاد مهدی عشقی در تاریخ 29 تیر ماه 96 روز پنجشنبه(تعطیل رسمی) برگزار شد. ++ . ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در تاریخ 31 تیرماه 1396 با تدریس استاد مهدی عشقی در دانشگاه مالک اشتر برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI ++ ++ پایان‌ نامه یا تز یا رساله نوشتاری است که دانشجویان در موضوعی خاص مربوط به رشته تحصیلی خود، برای دریافت مدرک تحصیلی می‌نویسند.

آقای داماد چند تا ISI دارند؟

 ***************************************

آقای داماد چند تا ISI دارند؟

توي هواپيما هستم. قرار است از شيراز به تهران بيايم. در فرودگاه متوجه دو اتفاق عجيب در مورد اين هواپيما مي‌شوم. اولي اينكه، اين هواپيما با هواپيماهاي ديگر قدري فرق دارد. چون مثل اتوبوس‌هاي شركت واحد، كه پيرزني داد می‌زند و مي‌گويد “ننه جون! قربونت، يه توك پا اينجا نيگه دار من پياده شم، خير از جوونيت ببيني”،

اين هواپيما هم قرار است بپرد و سر راهش يك نك پا برود اصفهان و بعد از نيم ساعت علافي در اصفهان و پياده و سوار كردن يك سري مسافر، ما را به تهران برساند. دوم اينكه خانم مهماندار مي‌گويد -با تاكيد هم مي‌گويد- كه: “اين هواپيما تاخير ندارد“. و عجيب اينكه واقعا هم تاخير ندارد. يعني دارد، اما ده دقيقه، كه در نرم‌ها و استانداردهاي بين‌المللي پرواز، رقم اصلا مهمي نيست. البته بعدا معلوم مي‌شود كه به اين حرف‌ها و حتي حركت هواپيما بر روي باند هم خيلي نمي‌شود اعتماد كرد. چون بعد از چند دقيقه دور زدن، هواپيما روي باند مي‌ايستد و آقاي خلبان به ما سلام مي‌كند و با زبان بي‌زباني مي‌گويد به خدا ما مي‌خواستيم دقيق باشيم و سر وقت هم اجازه گرفتيم كه موتورهاي‌مان را روشن كنيم و روي باند حركت كنيم؛ اما الان برج مراقبت مي‌گويد همين حالا جهت باد تغيير كرده و بايد منتظر باشيم.

در همين حين، صداي دو خانمي كه پشت سرم نشسته‌اند توجهم را جلب مي‌كند. نه كه خداي نكرده اهل فضولي و يواشكي گوش كردن باشم، ولي خب ماشاء‌الله آنقدر عميقا غرق صحبت‌هاي شيرين و فني خاله‌جون مهين و عمه‌جون شهيني هستند كه ديگر متوجه صداي شفاف و رساي خود و عمومي بودن جايي كه در آن نشسته‌اند، نيستند. بدتر اينكه، تمركزم را از روي كتاب جذابي كه دارم در مورد شیوه‌های نگارش و انتشار مقاله در ISI مي‌خوانم منحرف مي‌كنند.

خوشبختانه هواپيما هم قصد حركت و به قول خودشان تيك‌اف دارد. لرزش زياد است و ماجراي تعريفي اين دو خانم محترم هم ديگر انگيزه و تمرکزي براي خواندن کتاب نمي‌گذارد. كتاب را مي‌بندم و به بهانه تكيه سر به صندلي، طوري گوشم را تنظيم مي‌كنم كه حتي يك سكانس از تعريف ماجرايي با اين هيجان و جذابيت، كه بسيار دقيق حتي با مارك روي دسته چاقوها و لب‌پريدگي استكاني كه با آن براي جعفرآقا چايي آورده‌اند، را از دست ندهم.

خانم اولي با ته لهجه شيرازي مي‌گويد: “نميدوني حبيبه جون اينا با ما چيكار كِردن. هر چي ميگم ايدلُم آروم نميشه. او شب كه خواستگاركنون سعيد بودآ، اي ورگشته و نه گذاشته و نه برداشته و ميگه، حالو ايی دوماد بيچاره مِگه رو گنج نشسته كه ايطور پاپِيِش ميشين و هي نخ لاي پالونش مي‌كنيد. اي بيچاره با اي حقوق بخور و نميرش شكم خودشم به زور سير مي‌كنه، حالو چه برسه به اين دخترو شما كه ماشاء‌الله تو چشاش بشم، نشون ميده اهل بريز و بپاشه. خلاصه اونقده گفت و گفت تا باباي دختر و كاكوي باباي دخترو، جري و آتيشي شدن و او بساطِ راه اِنداختن. حالا من موندم چيطور تو روي باباي بچا نيگاه كنم كه با اي همه زحمت راضيش كِرديم پا جلو بذاره و حالا اين گندو بالا اومده”. صدایش با اوج گرفتن هواپیما کمتر و کمتر می‌شود و احساس می‌کنم لحن صداها عوض شده و دارند در مجلس خواستگاری در مورد من صحبت می‌کنند.

بعد از كلي صحبت‌هاي متفرقه و گعده‌هاي جمعي و فردي، قرار است بروند سر اصل مطلب؛ يعني شرايط و مسائل ازدواج ما دو تا كفتر خسته و ترسيده را معین کنند. طبق كليشه‌هاي رايج اين گونه مراسم، تعريف و تعارفاتي رد و بدل مي‌شود. تا آنجا كه مي‌رسند به قسمت سلاخي متهم اصلي ماجرا، يعني داماد بي‌نوا كه بنده باشم.

البته كلي رجز‌خواني اوليه در باب هنرهاي متعدده عروس خانم را از جانب عمه‌خانم و خاله‌خانم و خانم‌بزرگِ عروس خانم، از سر گذرانده‌ايم. خلاصه، سهراب‌كشان مجلس است و هر كس مي‌كوشد طّرفي از اين خوان گسترده براي خود بربندد و يكي دو ضربه كاري ديگر بر پيكر داماد بی‌نوا، كه همچنان مانند سنگ‌پاي مرغوب قزوين اين وسط نشسته است بنوازد. حرف‌هاي شسته و نشسته‌ای رد و بدل مي‌شود كه خيلي از آنها را متوجه نمي‌شوم و مهم هم نيست. چيزهايي هم در مورد دارايي و ملك و املاك و اينها مي‌پرسند.

يك نفر که نمی‌دانم چه نسبتی با عروس خانم دارد، صداي نكره‌اش را صاف مي‌كند و بعد از مقدمه‌چینی مختصری در مورد رسم و رسوم خانوادگیشان و غیره، می‌گوید که در نظر دارد چندتا سئوال از داماد بپرسد تا ببیند چند مرده حلاج است. همه هم ساکت شده‌اند و منتظرند تا ببینند چه کسی پیروز این میدان می‌شود. من هم با ترس و لرز خودم را آماده می‌کنم.

“خب، آقاي دوماد که ماشاء‌الله اینطور که می‌گویند اهل کتاب و کتابخانه هستند بفرمایند ببینیم:

“آيا مقاله علمي-پژوهشي هم دارند”؟

مجله‌اي كه مقاله‌شان توي آن چاپ شده، چه ضريب تاثيري دارد؟

مجله واجد مقاله آقا داما، در كدام يك از پايگاه‌هاي داخلي و خارجي نمايه مي‌شود؟

احسنت، آقا داماد بفرما ببینیم بقیه این مطلب چه می‌شود؟ “منت خدای را عزوجل که طاعتش موجب قربت است و …” و کلی سئوال‌های ریز و درشت دیگر.

و من همه را به صورت افتخارآمیزی جواب میدهم و خوشحال با هر پاسخ، انگار يكي دو سانتي قد ‌كشيده و بالاتر می‌آیم. توی دلم می‌گویم، شکر خدا این مرحله را دارم به خوبی پیش می‌روم و اگر با همین فرمان بروند، رسیدنم به پارکینگ امن و امین خانواده حتمی است. خلاصه، من که مثل یک قهرمان به همه این سئوال‌های آب نکشیده پاسخ گفته بودم، بدجوی هم شیر شده بودم و دیگر جنگ را برده فرض می‌کردم. ته دلم خوش بود و فکر می‌کردم که چه صفایی دارد، دست در دست هم، با همین عروس خانم که با هر جواب من داره گل از گلش می‌شکفه، توی کتابخانه محل بنشینیم و پرسشنامه‌های پایان‌نامه‌اش را توی اس.پی.اس.اس. وارد کنیم.

اما انگار قرار نیست ماجراها همچین به خوبی و خوشی بگذرد و ختم به خیر شود. چون آقای محترم دیگری، که هویت ایشان هم برایم مجهول است، قصد دارد راند دوم را شروع کند. چون سینه‌ای صاف می‌کند و با بادی در غبغب سئوال خانمان براندازی را می‌پرسد:

“خب، شادوماد بفرمائید ببینیم شما چندتا ISI دارید؟” و ISI را با لحني فاتحانه ادا مي‌كند. من تا ISI  را مي‌شنوم، تازه شصتم خبردار می‌شود که دلهره‌ام بی‌دلیل نبوده و ناخودآگاه توي خودم کز می‌کنم و جمع و جور می‌شوم. انگار صندلي مرا مي‌بلعد. كوچك مي‌شوم و آب مي‌روم. سرم داغ می‌شود و کل چهار پنج سال اخیر تحصیلم و حرف‌های بچه‌ها در مورد ISI مثل یک فیلم سینمایی، به همراه آه و افسوسی عمیق از جلوی چشم‌هایم رد می‌شود.

آخ، اگر مي‌دانستم تو همچين هچلي اين ISI لعنتي لازمم مي‌شود، خودم را به آب و آتش هم زده بودم، حداقل يكي‌اش را جور مي‌كردم. بالاخره يك مجله هندي يا آفريقايي پيدا مي‌شد كه گره از بخت برگشته ما باز کند. دريغ از آن زمان‌هايي كه عباس‌زاده همه‌اش درِ گوشم می‌خواند و خودش براي مقاله ISI جلز و ولز مي‌كرد و من كبكم خروس مي‌خواند. آن وقت‌ها، با غرور خاصی بهش مي‌گفتم: “من نردبان ترقي اجانب نمي‌شوم”؛ و ادامه مي‌دادم كه “حاصل كار من بايد نصيب كشور خودم شود نه آن اجانبي كه از ما ارزان مي‌خرند و به خودمان گران مي‌فروشند”.

اما حالا در این واویلا گير افتاده بودم و حال شاگردي را داشتم كه همه سئوالات تشريحي و چهارگزينه‌اي را درست جواب داده، ولي اين سئوال گُندهه بدجوري گيرش انداخته. هیچ راه تقلب و فراری هم انگار نیست. خلاصه، تته پته‌ای می‌کنم و تا می‌خواهم خودم را جمع و جور کنم که جوابی یا حرفی تحویل بدهم، با دیدن لب‌ گزیدن‌های خانم‌های طایفه عروس و سرهای تکان خورنده به سمت چپ و راست، می‌فهمم که انگار فایده‌ای ندارد و اینها خوب پاشنه آشیل ما را پیدا کرده‌اند.

القصه، بازپرس اصلی و روکننده رسوایی ISI هم که درماندگیم را می‌بیند، دلش به رحم می‌آید و دیگر چیزی نمی‌گوید. با اینکه یکی از بزرگان فامیل عروس خانم سعی دارد قضیه را جمع و جور کند و این رسوایی را یک جورایی لاپوشانی کند، اما چشم‌های حاضرین در جمع گواهی می‌دهد که این گناه ظاهرا بخشودنی نیست و ما باید با تمامی کمالاتی که داریم، از خیر سرکار علیه عروس خانم بگذریم و برویم دنبال بختی بگردیم که همسنگ خودمان باشد در غم بی ISI خودمان بسوزیم و بسازیم.

با سئوال‌های اولشان، ته دلم کیفور بودم که اینها هم مثل خودمان یک ورق پوسیده مجلات علمی-پژوهشی و حتی علمی-ترویجی مملکت خودمان را به صدتا ISI و مجلات سوسولی JCR نمی‌دهند. اما غافل از اینکه اینها مثل بقیه فقط وقت حرف، خوب روشنفکر می‌نمایند و وقتی به عمل می‌رسد، حتی اگر پای سعادت و یا بدبختی دوتا جوان که یکیش هم دختر خودشونه وسط باشه، حاضر نیستند از رسم و رسوم کهنه و عهد عتیقی خانوادگی‌شان دست بردارند.

تازه وقتی قضیه بدتر شد و کفریم کرد که قرار شد ما دوتا نوگل ناشکفته، مثل همه عروس و دامادهای توی این شرایط، برویم در خلوت و با هم صحبت کنیم و برای آینده‌مان نقشه بکشیم. آنجا بود که از عروس خانم پرسیدم: “مگر قرار نبود با همین علمی-پژوهشی‌هایی که داریم بسازی و خانواده‌ات را راضی کنی؟”

ایشان هم نه گذاشت و نه برداشت و درآمد و گفت: “خب من چیکار کنم، رسممونه دیگه، شوهر دختر عمه زن داداشم، 12 تا ISI  داشت، خب من چطوری بین سر و همسر سر بلند کنم. همه فامیل چشمامو در میان، اونوقت باید تا آخر عمر هی سرکوفت بخورم و اونها هی ISIهاشون رو به رخم بکشن، زندگی هم که شوخی نیست…”.

توی همین حرفهاست که احساس می‌کنم یکی شونم رو تکون می‌ده و م‌ شنوم که میگه: “آقا! آقا اصفهانستو من بایِد پیاده شم”. یهو چشمام رو باز می‌کنم و توی اون گیج و منگی نگاهی به اطرافم میندازم. مردی که کنارم نشسته حالیم می‌کند که می‌خواهد پیاده شود. تازه متوجه می شوم کجا هستم. رسیده‌ایم اصفهان. عجب، پس همه‌اش خواب بود. چه خواب عجیبی. به زحمت راه می‌دهم تا مسافر بغل دستی پیاده شود. زیرچشمی پشت سرم را می‌پایم. حالا آن خانم اولی ساکت است و اونکه آن وقت اسمش را حبیبه صدا کرده بود دارد با لهجه غلیظ اصفهانی با او خداحافظی می کند.

با خودم فکر می‌کنم، اگر خواستگاری‌های واقعی اینطوری بود چه می‌شد؟ این بندگان خدا و همه خاله‌جون مهین و عمه‌جون شهین‌ها، چطوری می‌خواستند ماجراهای خواستگاری رو با آب و تاب برای دوست و دست خواهرهایشان تعریف کنند. با آن همه اصطلاحات تخصصی ریز و درشت. حتما می بایست قبل از خواستگاری یک دوره فشرده آموزش‌های تخصصی ساده و پیشرفته نگارش و انتشار مقاله در ISI برای همه خانم بزرگ‌های فامیل برگزار کنند که خدای ناکرده در مجلس بله‌برون و خواستگاری و … یک‌وقتی کم نیاورند.

روگرفت از : http://www2.atfmag.info/1390/07/16/is/ 

اخبار سایت

نکات آموزنده: ++ خواندن انسان را کامل مي‌کند؛ سخنراني او را مي‌سازد و نوشتن به او دقت مي‌آموزد. ++ ++ کارگاه کاربردی مقاله نویسی ISI در 09 اسفندماه 1398 روز جمعه با تدریس استاد مهدی عشقی در تهران برگزار می شود. ++ ++ کارگاه کاربردی پروپوزال نویسی 06 دیماه ماه روز جمعه برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی در دانشگاه تهران در 15 شهریور و 05 ، 26 مهر و 03 و 24 آبان ، 02 اسفند ماه با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ ++ کارگاه مقاله نویسی در دانشگاه علم و صنعت در 09 و 16 اسفند ماه با تدریس دکتر مهدی عشقی برگزار شد. ++ ++ ++ کارگاه مقاله نویسی در دانشگاههای بقیه الله, تهران در تاریخهای 21 تیر و 15 شهریور ماه 1397 برگزار شد. ++ ++ کارگاه روش تحقیق کاربردی در شرکت سایپا در تاریخهای 9 دیماه 1395 برگزار شد و دوره بعدی در 16 دیماه 1395 برگزار شد. ++ ++ کارگاه مقاله نویسی ISI در دانشگاه مالک اشتر تهران در 31 تیرماه 1396 برگزار شد. ++ ++ کارگاه کاربردی مقاله نویسی ISI در 06 خرداد ماه 1395 روز پنجشنبه با تدریس استاد مهدی عشقی در دانشگاه صنعتی امیر کبیر برگزار شد. ++ ++ کارگاه دیگر مقاله نویسی ISI در 20 اردیبهشت ماه 1395 روز دوشنبه با تدریس استاد مهدی عشقی در دانشگاه جامع امام حسین (ع) برگزار شد. ++ ++ بیست و یکمین دوره کارگاه پروپوزال نویسی و پایان نامه نویسی با رویکرد روش تحقیق کاربردی و استخراج مقاله در روز جمعه 01 مرداد 95 در تهران برگزار شد. ++ ++ دوره های برگزاری شده در دانشگاه صنعتی امیر کبیر تهران، دانشگاه جامع امام حسین(ع)، و در شهرستانهای، دانشگاه تبریز (سه دوره)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب، کالج دانشگاه آزاد اسلامی مشهد مقدس، مرکز جامع روانشناسی استان گیلان (رشت)، اصفهان (باغ زیبای غدیر)، موسسه آموزشی وزارت بازرگانی)شهر زیبای شیراز، تبریز میراث فرهنگی آذربایجان شرقی، دانشکده فنی حرفه ای سماء دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب با شرکت پژوهشگران فعال این شهرها برگزار گردید. ++ امیدواریم شهر بعدی، شهر زیبای شما باشد. ++ وبسایت مقاله نویسی ISI20 ++ ++ فاتح یک قله، به آنجا حمل نشده است.

تبلیغات

مطالب ناب مقاله ای

جدیدترین مطالب (اخبار دکتری - دانشگاهی)

مطالب ویـــــژه

طراحی سایت : شرکت ایفانت | سئو : سایت آمابک